نامه ای برای تو ...
به مهر
به دوستی
به محبت
به عشق
به مهربانی
من برای تو می نویسم
تو اما برای همه
به دست های خسته ای
که نوشته بود
"چقدر کفش های لِنگ به لِنگ
زیر سقف های بی نور کنار هم جمع شدند "
و من همیشه به کفش های جفت شده ای فکر کردم
که سخت و محکم
کنار هم جاده ی زندگی را می پیمایند
نامه ای برای تو ...
من برای تو می نویسم
تو برای همه
بگذار اعتراف کنم
به کفش جفت شده ی تو
بیشتر فکر کردم
و هر گاه در برابر نگاه من
عاشقانه هایت را تقدیم می کردی
اشاره های شفاف و واضح
می لرزیدم و
آرام می گفتم –
تو کفش های جفت شده ای هستی
که نگاهم را لبریز از شوق می کند
راستی چرا !؟
مرا ببخش که برای تو می نویسم
و تو که برای همه می نویسی ...
تو که دلتنگ
درخت و فلوت
چشم سیاه
ردیف دندان و لبخند
مو و روی ...
بگذار اعتراف کنم
به جای موی یار که خودت را دار بزنی
مرا دار بزن و راحتم کن از این عذاب
سلول انفرادی هم تو را خواهد دید ...
کفش های جفت شده ی براق و زیبا
من همیشه
تو را اینگونه دیدم
و برای گذر از جاده های زندگی
برایت دعا کردم
...